اسحق میمیرد

اسحق میمیرد

خاخامی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت.همه محسور گفته هایش میشدند.
همه به جز اسحاق که همیشه با تفسیر های خاخام مخالفت می کردو اشتباهات او را به یادش می آورد،بقیه از اسحاق به خشم می آمدند اما کاری از دستشان بر نمی آمد.روزی اسحاق در گذشت.در مراسم خاک سپاری مردم متوجه شدند که خاخام به شدت اندوهگین است.یکی گفت:چرا اینقدر ناراحتید؟او که همیشه از شما انتقاد می کرد.
خاخام پاسخ داد:
من برای دوستی که اینک در بهشت است ناراحت نیستم، برای خودم ناراحتم.وقتی همه به من احترام می گذاشتند،او بامن مبارزه می کرد و مجبور بودم پیشرفت کنم.حالا رفته شاید از رشد باز بمانم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 10 تير 1393برچسب:,

] [ 19:4 ] [ مهرنوش ]

[ ]